نوانوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات قلقلی

تولد نوا خانوم

بلاخره اومدم ..... این هم عکسهای تولد دختر نازم  من و بابایی و نوا خانوم  نوا و بابا حمیدش اینم گیفت تولد نوا جون    اینم میز شام که دیر رسیدم غارت شده بود  کیک تولد دخترم    ...
21 اسفند 1391

جشن دندونی

  بلاخره جشن دندونیت  رو گرفتیم البته خیلی دیر چون دندونت نزدیک تولد یک سالگیت در اومد  یه جشن کوچولو هم گرفتیم . مامانی هم برات گیفت درست کرد که  هم عکس بود هم یه گیفت خیلی کوچولو  عکس هارو به خانواده  گیفت هارو  هم به همسایه ها دادیم  ...
3 بهمن 1391

مدلینگ

خورشید زندگیم نوا جون  مروارید خوشگلت بلاخره جوونه زد من هم تصمیم گرفتم برات جشن دندونی بگیرم برای همین به ایمان ،پسر عموت گفتم برای گیفت دندونیت ازت عکس بگیره که یه تعدادش رو اینجا میزارم  البته حسابی هم خسته شدی ،همینطور ایمان جون که خیلی خسته شد ...
1 بهمن 1391

لواشک خوردن

فرشته کوچولوی من ..... تو عاشق لواشکی وقتی در اوج گریه هم باشی با لواشک  ساکت میشی  البته برف شادی هم خیلی  دوست داری ولی لواشک برای تو یه چیز دیگست  قربونت برم الهی تو عاشق طعمهای  ترشی  ...
30 دی 1391

اولین شمال

عزیز دلم این اولین سفرت به شمال بود که با دوستهای بابایی رفتیم و خیلی خیلی خوش گذشت تو هم واقعا خانم بودی  اصلا مامانو اذیت نکردی  ولی نمیدونم چرا از صدای دریا انقدر میترسیدی  ولی کلی کیف میکردی از آب و هوای عالی شمال  ...
30 دی 1391