امروز روز سیزدهم عیده همگی رفتیم باغ عمو مسعود که خیلی هم خوش گذشت تو هم خیلی خوشحال بودی عزیز دلم به همه چیز با کنجکاوی نگاه میکردی عاشق گلها شده بودی ...
امروز ششم عید و البته هوایی سردی که تقریبا یخ میزنی ولی ما با دختر عمه زری تصمیم گرفتیم بریم بیرون آخه تولد مرجان هم بود میخواستیم اونم خوشحال بشه واسه همین رفتیم آتشگاه که هنوز برف داشت ولی تو کلی ذوق کردی آخه خیلی گرمایی هستی جیگرم از چپ به راست ؛مرجان .مامان. زری.مهسا این هم عشقولانه خودمون ۳تا نوا و بابایی . ...
امروز روز سال تحویل و البته ساعتی که تو خواب هستی ولی من لباسهات رو آماده کردم خودم هم حاضر شدم بعد تو رو از خواب بیدار کردم الهی بمیرم که چشمت از خواب پر بود خلاصه به هر مکافاتی بود ازت چند تا عکس گرفتیم ولی تو خیلی سر حال نبودی ببخشید مامانی که اذیتت کردم ...
امسال اولین بهاری هست که تو کنار ما هستی امیدم .. مطمعنم که این سال بهترین سال تو زندگی من و بابا خواهد بود ،چون خدا گلی مثل تو رو به ما هدیه داد . امیدوارم ۱۲۰ نوروز رو پشت سر بگذاری همه هستی من......... ...
امروز روز عاشوراست ..... وقتی خاله آرزو رفته بود کربلا برات لباس سقایی گرفته بود با ضریح امام حسین متبرکش کرده .... البته لباس برات خیلی بزرگه ولی من تنت کردم و ازت عکس گرفتم . ...
نوای خوشگلم امروز اولین بار گذاشتمت تو تشک بازیت که حسابی ذوق زده شده بودی و باتعجب نگاه میکردی ،الهی فدات بشم انقدر دست و پا زدی که بد جوری خسته شده بودی ...
الهی فدات بشم دختر گلم امروز با خاله آرزو و بابا بردیمت برای واکسن ۲ ماهگی که حسابی تب کردی و حال ندار شدی عزیزم تا صبح پاشویت کردم ساعت ۶ تبت خدا رو شکر اومد پایین .... ...