اولین شمال
عزیز دلم این اولین سفرت به شمال بود که با دوستهای بابایی رفتیم و خیلی خیلی خوش گذشت تو هم واقعا خانم بودی اصلا مامانو اذیت نکردی ولی نمیدونم چرا از صدای دریا انقدر میترسیدی ولی کلی کیف میکردی از آب و هوای عالی شمال ...
نویسنده :
mamani
4:28
زندگی من
گل خوشگلم نوای عزیزم فقط خدا میدونه که چه قدر دوست دارم قربونت برم که اصلا مامان رو اذیت نمیکنی صبح تا شب هم باشه واسه خودت بازی میکنی امروز هم یکی از اون روزهاست نزدیک یک ساعت دآشتی با عروسکات بازی میکردی ...
نویسنده :
mamani
3:51
خوابالو .
نمیدونم امروز چرا وییرم گرفته بود ازت عکس بگیرم ببخشید مامانی اذیتت کردم ن ...
نویسنده :
mamani
3:06
سیزده بدر
امروز روز سیزدهم عیده همگی رفتیم باغ عمو مسعود که خیلی هم خوش گذشت تو هم خیلی خوشحال بودی عزیز دلم به همه چیز با کنجکاوی نگاه میکردی عاشق گلها شده بودی ...
نویسنده :
mamani
1:39
گردش در هوای سرد
امروز ششم عید و البته هوایی سردی که تقریبا یخ میزنی ولی ما با دختر عمه زری تصمیم گرفتیم بریم بیرون آخه تولد مرجان هم بود میخواستیم اونم خوشحال بشه واسه همین رفتیم آتشگاه که هنوز برف داشت ولی تو کلی ذوق کردی آخه خیلی گرمایی هستی جیگرم از چپ به راست ؛مرجان .مامان. زری.مهسا این هم عشقولانه خودمون ۳تا نوا و بابایی . ...
نویسنده :
mamani
2:59
صبح روز عید
امروز روز سال تحویل و البته ساعتی که تو خواب هستی ولی من لباسهات رو آماده کردم خودم هم حاضر شدم بعد تو رو از خواب بیدار کردم الهی بمیرم که چشمت از خواب پر بود خلاصه به هر مکافاتی بود ازت چند تا عکس گرفتیم ولی تو خیلی سر حال نبودی ببخشید مامانی که اذیتت کردم ...
نویسنده :
mamani
2:29